![]()
|
خلاصه داستان
ایوان و مادرش که توسط پدر او رانده شده بودند، مجبور به کار کردن در عمارت خانواده لوملی کوریل میشوند
در آنجا، لوکرشیا لوملی ، ایوان را اغوا کرده و از او باردار شد، که این امر منجر به ضرب و شتمش گردید
درست در زمانی که متوجهی مرگ مادرش شد، او را به یک قتل متهم کردند که این اتهام باعث شد او به طرف آمریکا
پرواز کند و با سخت کوشی و اراده به مرد ی مهم تبدیل گردد .
او حالا به مکزیک برگشته تا حق قانونی خود و فرزندش را بگیرد و همچنین به دنبال عدالت در مورد مرگ مادرش برود
و
نهایتا تنها چیزی که انتظارش را نداشت عشق به لوسیا لوملی بود ، و حالا
آن دو در کنار یکدیگر تلاش می کنند تا راز اتفاقات گذشته را کشف کنند.